تجربه کوچینگ با من

فلسفه یکی از موضوعات مورد علاقه من بوده و هست و اگزیستانسیالیسم نظریه‌ی فلسفی مورد علاقه من .

طبق تفکر اگزیستانسیالیستی ، هویت ما ثابت نیست:

ما از طریق انتخاب هایی که در زندگی انجام می دهیم به همان چیزی که هستیم تبدیل می شویم. وقتی به زندگی خودم نگاه می کنم ، احساس می کنم که بحران های وجودی یکی پس از دیگری در آن طنین انداز بوده و هست!

حدس من این است که از طبیعت من باشد؛ همیشه کوک فلسفی من در جوش خروش و بی‌قرار بوده وهست ، همواره تمایل دارم که معنای چیزها را زیر سوال ببرم و وزن آنها را هر از چندگاهی بررسی کنم و البته خودم را در این فرایند مجدداً اختراع کنم ، هدفم این است که تا حد امکان معتبر/اصیل باشم.

اما واقعیت این است که به ندرت می دانیم که چه کسی هستیم و چه چیزی برای ما خوب است و به همین خاطر بعضی اوقات در فکر فرو می‌روم که اگر در گذشته همین حد آگاهی را می‌داشتم ، زندگی من چگونه رقم می خورد.احتمالاً انتخاب های بسیار متفاوتی می‌داشتم ، اما بازگشت به گذشته دیگر فایده ای ندارد چرا که در زندگی واقعی، اوضاع هرگز کاملاً واضح و روشن نیست.

گرچه کارآمدی کوچینگ احتمالاً به این دلیل است که مراجعین ترغیب نمی شوند تا بیش از حد در ارتباط با گذشته صحبت کنند، اما به اعتقاد من مشاهده‌ی گذشته می‌تواند به ما کمک کند تا ریشه های هرگونه رفتارهای مسأله آفرین را تشخیص دهیم که غالباً نقطه‌ی شروع هرگونه تغییر مثبت است.

اغلب که از من سئوال می‌شود کوچینگ چیست و من به عنوان یک کوچ چه می‌کنم، پاسخ دادن به آن را بسیار سخت می بینم،تصور کنید که اکنون می‌بایست به این پرسش پاسخ دهم که مراجعینم با من در یک جلسه‌ی کوچینگ دقیقا چه تجربه ای را خواهند داشت !

می‌توانم این پرسش را اینگونه برای خودم تغییر دهم که ” من به عنوان یک کوچ اگزیستانسیال دقیقاً چه کاری انجام می دهم؟ ” تا پاسخ شسته رفته تری را به مراجعین احتمالی ام تحویل دهم. کوچینگ اگزیستانسیال منطقه‌ی خاکستری نهایی بین کوچینگ و روان‌درمانگری است، زیرا امکان کاوش عمیق در خود را نسبت به سایر اشکال کوچینگ فراهم می کند. رویکرد اگزیستانسیال به جای استفاده از دیگر مدل های کوچینگ و تثبیت راه حل ها، ایجاد یک فضای امن را تقویت می کند که به درون نگری دامن می زند. زیرا فقط از طریق افزایش خودآگاهی است که می توانیم واقعاً تغییر کرده و در زندگی پیش برویم.

به طور خلاصه، کوچینگ اگزیستانسیال یک رویکرد فلسفی برای ایجاد تغییر در زندگی ما است. من به عنوان یک کوچ اگزیستانسیال، تلاش می کنم تا مراجعینم را برای خلق تغییرات، برنامه ریزی برای آینده مطلوب و مورد نظرشان و دستیابی به بینش جدید در مورد خودشان همراهی کرده این فرایند مستمر و پیوسته را به بهینه ترین وجه ممکن برایشان تسهیل کنم.

به عنوان یک کوچ اگزیستانسیال با مراجعینم کار می کنم تا جهان بینی شان را روشن کنند ، بفهمند که چگونه این امر بر انتخابها و روابطشان تأثیر می‌گذارد و ارزش های شان را شفاف تر ببینند. این قسمت ها شاید جنبه های بارز فلسفی در این رویکرد باشد اما بخشی که سنجش آن دشوارتر است و من فکر می کنم واقعاً کار من را به عنوان یک کوچ اگزیستانسیال تحت تاثیر قرار می‌دهد ، قسمتهایی است که کمتر قابل لمس است.

کار با پارادوکس ها و ابهامات ، مدیریت بحران و چالش ، پذیرش مسئولیت در برابر انتخاب های ما ، کاوش در معنای اصیل بودن ، پذیرفتن شکست های اجتناب ناپذیر ما ، کمبودها و …. .

این موارد چرا برای من بعنوان یک کوچ اگزیستانسیال مهم است؟

خب ، اگر می خواهیم منابعی برای پیشرفت زندگی خود انتخاب و تغییر داشته باشیم ، باید این کار را انجام دهیم. ایجاد تغییر پایدار به معنای پرورش نوعی استحکام اگزیستانسیال و درک فلسفی از عملکرد درونی شخص است. برای تبدیل شدن به خود اصیل و ماندن در آن حالت آگاهانه تکامل ، بیش از تلاش برای رسیدن به نقطه پایان ثبات و کمال که هرگز نمی تواند وجود داشته باشد ، توانمندی لازم است.

من بعنوان یک کوچ اگزیستانسیال تغییر را برای مراجعین خود تسهیل می کنم نه اینکه یک نسخه افسانه ای بپیچم و یا یک نسخه مناسب برای همه در اختیار داشته باشم بلکه یک نسخه کاملاً شخصی و فلسفی را به همراه مراجعم تهیه می‌کنیم.

با مراجعینم همراهی می‌کنم تا پیچیدگی‌های خود را ابراز کنند و با این کار آنها را قادر می‌سازم تا در مورد چگونگی برداشتن عاملیت خود و تجربه‌ی پیچیده‌ی انسان بودن خود تصمیم بگیرند.